صدايي از اطراف مي ايد كه وجودم را رنج ميدهد. سكوت درخت ها حتي مسكن خواب هايم نيست. صدايي از كلمات از خرابه هاي ذهن هاي راضي شده به يك تقدير: مرگ......

 

بي خوابي تا چهار شب:

 

درد بيدار دوان امشب

در ژرفناي جثه ي سردم نميخوابد

آن صدا هاي ضخيم زهر رعب اندود

در عميق دشت ويران خيالم پرسه ميدارد

لبه ي انگشت پاهايم....

ريشه اي اميزه از رنج سكوت من

رويده بر سطح پايم پيچ در عمق خاك

برتنيده لايه هاي سنگي هستي پهناور

در نبود هيچ توجيهي بر فراز فهم ... در سوالاتم

دود تاريك مسكن

لايه هاي سرد باد امشب بيرون اين خانه

ميدمد ارام ريزش تصوير خاطر هاي بي لبخند

اين صدا ها خنده جمله آجري دندانه اي

شكل ديوار ضخيم خانه اي پر كودك و مادر ...

اندرون سايه ي مخروبه ي اين باد

چهره هايي ساده و ارام و  پركينه ...

كاو غريو زنده ماندن را فغان دارند

واژه ي كوتاه سازش با عدم "راضي به يك فرجام"

در نبرد جان ندادن امده تصوير لشكر هاي خود مغضوب

در متون خشك جوهر هاي تاريخي

عاقبتشان با فتوح مردم اواره ي ديروز ...

يك فراموشي ...

يك فراموشي .....

 

تقديم به معلم درد ها :   م.آ



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 25 آذر 1392برچسب:شعرنو, شعر فلسفي, شعر سابجكتيو, | | نویسنده : نوید بهداروند |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد