(از مجموعه شعر "خفه خون")

مقاومت به معنای امروزی

همه چیز موجه و حقیقتی علمی است و حقیقت بی چون و چرا است. غیر قابل نقد. و این سنگ بنای "خفه خون" امروزی انسان هاست. چون حقیقتی که امروز ساخته اند ذاتا غیر قابل تغییر فهمیده شده است. وقتی برای اعتراضات گوشه ای از خیابان و گوشه ای از اخبار را تدارک دیده اند، وقتی برای جملات گفته نشده داروی آرام بخش تجویز میشود، وقتی جملات بر زبان آمده را تصاویر هولناک خواب تعبیر میکنند، مقاومت مثل صخره های ساحلی میشود که امواج سرکوب، نفیر کشان خود را به آنان میکوبند تا صدای سنگ صخره ها به ورای ساحل نرسد، جدای از اینکه صخره ها زیاد هم حرف نمیزنند؛ فقط منتظرند تا یک روز صدای درونشان در مقابل وحشی ترین امواج منفجر شود.... سنگ ها هرچند ساکتند و صبورانه گوش میدهند، پامیخورند و پرتاب میشوند اما ذاتا وجودشان سازندگی است...

 

ای امید خیالی هر نسل

وقت کشتار های جمعی جنگ

ای پیام رهایی از هر درد

سیانور در خشاب های سرنگ

 

 

ای توهم، خیال آزادی

 

له شده زیر پای استالین

 

ای خیال اعتلا از عشق

 

پشت دیوار سنگی برلین

 

 

های مشروطه خواه افسرده

مجلست را به توپ میبندند

حامیان تزار دوزاری

شقه ات کرده اند ومیخندند (1)

 

ای دروغ بزرگ نوع بشر

توی سال های شیوع وبا

ای امید نجات از هیچی

داروی خواب آور؛ استیلا!

 

باز کن بال سنگی خود را

چوب حراج روی آزادی است!

زره پوشیده ای خیالت تخت

پر بزن این تفنگ ها بادی است!

 

دور این مرده ها بچرخ و بالت را

مثل کرکس تکان بده .. بی نقص

تا تن نیمه جان آدم ها

لرزه ی ترس باشد و تشنج رقص

 

توی جبری ترین حالت مرگ

ایستاده سکوت میکردیم

پای قطع نامه ها امضا شد

و موجه سقوط میکردیم

 

یک نفر پشت این صحنه

واکسی چکمه های چرمی توست

راه افتاده خیمه شب بازی

کارگردانِ سرگرمی توست...!!

 

روی پرچم نوشت "آزادی"

بعد قاه قاه با خودش خندید

روی تابلو کشید "زیبایی"

بعد تُف زد و رنگ را پاشید

 

پرچم "زنده باد" دستت داد

ریخت آب مرگ پشت سرت

تابلویی از "شکوه انسان" را

بعد تو هدیه کرد به پسرت

 

نسل ها پشت نسل می آیند

مثل امواج مرده در ساحل

محو میشوند روی ساحل فکر

چرخ میخورد چرخه ای باطل....

 

ایستادیم، صخره ایم اما

جیغ امواج سرد در ساحل

خفه کرده صدای ما را تا

"خفه خونیم" و ریشه ها در گل

 

های صخره های سنگ و سکوت!

در دلت انفجار لبریز است

پشت صحنه نگاه کردی به

نقش هایی که دست آویز است

 

آسمان رفته ای" مشت زمین"

روی دریا بکوب ضربت چند (2)

لااقل خنده باش، خنده ی تلخ!

توی این صفحه ی "چرند و پرند"... (3)

 

(1)-قرارداد 1907 را امضا میکنند و نامش را پیمان نامه آنگلو -روسی (قرارداد سن پترزبورگ)مینامند. جالب اینجاست که حتی از یک نفر از دولت وقت ایران نظر نخواست. قصابی راه انداخته بودند و شقه هایش را تقسیم میکردند. کوچه بازاری تر بگوییم مزدور که نه، پادو های دو طرف (پادوان بازاری!) معامله را دور از چشم مالکش جوش دادند!

(2)-به یاد ملک الشعرا بهار و بیت "ای مشت زمین بر آسمان شو .. بر ری بنواز ضربتی چند..."

(3)-اثری از علی اکبر دهخدا... ( در ابتدا پس از پیروزی مشروطه خواهان در ستون فکاهی هفته نامه صوراسرافیل به چاپ رسید). در صفحه چهارده کتاب آمده "به من چه که نصرالدوله پسر قوام در محضر بزرگان طهران رجز میخواند که ... منم خورنده خون مسلمین .. منم که هفتاد و پنج نفر زن و مرد قشقایی را به ضرب گلوله توپ و تفنگ هلاک کردم، به من چه که بعد از گفتن این حرف ها بزرگان طهران "هورا" میکشند و زنده باد قوام میگویند..." (چاپ 1341 تهران).

 موضوعات این کتاب بسیار هنرمندانه روایت شده اند و موضوعات مختلفی مثل ناکارمدی دولت و مجلس، بی کفایتی دولتمردان، عوام فریبی و جهل و.. را با نام های مستعاری چون "دخو"، "نخود همه آش" "رئیس انجمن لات و لوت ها" و "خرمگس" مطرح نموده است...