زندگی را با چشم هایمان نگاه میکنیم  اتفاق ها، ابر ها، بال های فرشتها و خدا، گاهی خیلی زود در مورد هر چیز قضاوت میکنیم. راستی چشم هایمان چقدر میبیند؟  یک روز با خط کش شکسته ام توی حیاط بودم.ماه را دورادور اندازه میگرفتم یک سانت هم نمیشد. اگر چشم های مقیاس این خط کش را ساخته پس ماه همین انداز هاست کمتر از یک سانت .... به حوض نگاه کردم چقدر این جا بزرگ تر بود ... هر کار میکردم فقط یک صویر بود و خطای دید واقعیت کجای چشم هایم بود؟

فکرهای خیالی

ماه تابید توی حوض حیاط

عکس او توی موج میلرزید

پشت ابری که بود ابستن

رفت و آرام واقعا خوابید

 

در سرم فکر تازه ای رد شد

ماه ناراحت از تن حوض است؟

نکند ماه مهر در قهر است

از نگاری که حوض ما میبست؟

حوض خالی شد از رسالت ماه

پر شد از تیرگی ابر سیاه

عمق تاریک حوض نامعلوم

بود شاید هزار فرسخ چاه

 

چشم هایم هوز شاهد بود

اتفاقی نبود این تصویر

یک نفر داشت قصه ای میگفت

قصه ای از نگاه تا تعبیر

یک نگاه و سوال از شب تار

با همه آیه های بودن ماه

یک خیال ستبر از ته حوض

استعاره برای رنگ سیاه

دور فکرم حصار شب پیچید

در شب از نور زرد پرسیدم

یک سوال خطا ، جواب مدید

 

عادت من جواب های سریع

خصلت شب سکوت بود و خیال

ساعتی که نه ماه بود و نه نور

در سرم فکر بود و رنگ سوال

 

حوض آیینه بود و ابر چون عابر

ماه پشت چراغ زردش بود

فکر من چاه و تیرگی را ساخت

وقتی از قصه هاش سردش بود

 

ابر رد شد و ماه میتابید

توی حوضی که باز میلرزید

چند ساعت نه خواب بود و نه ابر

در سرم فکر دیگری خوابید...

 

گذر زندگی تابش ماه

ابرها، غصه های کوته ماست

حوض پاکی روح آدم ها

مثل آیینه جای دیو و هماست 

 



تاريخ : سه شنبه 18 مهر 1396برچسب:نوید بهداروند, حوض , ماه, شعر, چارپاره, , | | نویسنده : نوید بهداروند |