اب را گل نکنیم ...

اب را گل نکنیم

 لحظه ها تصویر اب و اینه است

اینه گرد و غباری را نگیرد پیشتان

اب را خستگی گام های پایتان

خوابی از دلواپسی هایش نگیرد ناگهان

 

آبها پیش از تمام جمله های اظطراب

ردی از باران و جوی خز گرفته  بوده اند

ماهی برکه همیشه کودکان پولکیش

فکر لب بوسیدن از قلاب خسته بوده اند

 

های تصویرهای مه گرفته پشت مات شیشه ها

ارزو کردم که سرمای دل سنگین شهر

بشکند گرمای توی خانه ها را تا مگر

دست هم گیرید و در تصویر قهر

 

جای یک عشق پر از احساس خیس

در دل غمگین تان خالی شود

من امید سبزی رنگ بهاری را با شما

دیداه ام، دنیا همان احساس عالی میشود

 

پشت هر دیوان عالی طلاق و بی کسی

کافه ای کوچک برای دل سپردن های ماست

کافه ای که جنس دیوار اطاقش شیشه ایست

در خیابان است و جای گفت و گفتن های ماست

 

دست من را هم گرفتی پس بیا باران من

از گنار پنجره مه را بکش در زیر پا

توی بالکن یک نفس ابری ببار

با نفس هایی جدا از واقعیت ها جدا

 

دست هم را بگیریم و شبیه قطره ها

بی خیال هر که میگوید که دنیا مرده است

زیر سقف خانه ها باران احساسی شویم

لحظه ای با هم بگوییم از تپش های الست:

 

 واقعیت ها اگر قصه ی تنها بودن است

باتو می خواهم دوباره قصه را از بدو خط

با تو بنویسم شبیه روز اول که نگفت:

با تو میخواهم بمانم هر کجا با تو فقط



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : پنج شنبه 26 فروردين 1395برچسب:نوید بهداروند, شعر, چارپاره, شعر معصر, | | نویسنده : نوید بهداروند |